کمک کردن. یاری کردن. به داد کسی رسیدن. به فریاد رسیدن. به فریاد کسی گوش دادن: اگر مهمان توست این ناخوش آواز مرا فریاد رس زین میهمانت. ناصرخسرو. بدیع نیست گرت خلق تهنیت گویند که دولت تو رسیده ست خلق را فریاد. مسعودسعد. گفتی که روز سختی فریاد تو رسم سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای. خاقانی. او بسر دجال یک چشم لعین ای خدا فریاد رس نعم المعین. مولوی. ای که چون تو در زمانه نیست کس اﷲاﷲ خلق را فریاد رس. مولوی. بر نیکمردی فرستاد کس که صعبم فرومانده، فریاد رس. سعدی. بر نیک محضر فرستاد کس در توبه کوبان که فریاد رس. سعدی. آخر به زکات تندرستی فریاد دل شکستگان رس. سعدی
کمک کردن. یاری کردن. به داد کسی رسیدن. به فریاد رسیدن. به فریاد کسی گوش دادن: اگر مهمان توست این ناخوش آواز مرا فریاد رس زین میهمانت. ناصرخسرو. بدیع نیست گرت خلق تهنیت گویند که دولت تو رسیده ست خلق را فریاد. مسعودسعد. گفتی که روز سختی فریاد تو رسم سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای. خاقانی. او بسر دجال یک چشم لعین ای خدا فریاد رس نعم المعین. مولوی. ای که چون تو در زمانه نیست کس اﷲاﷲ خلق را فریاد رس. مولوی. بر نیکمردی فرستاد کس که صعبم فرومانده، فریاد رس. سعدی. بر نیک محضر فرستاد کس در توبه کوبان که فریاد رس. سعدی. آخر به زکات تندرستی فریاد دل شکستگان رس. سعدی
بداد رسیدن. (آنندراج). امداد. (منتهی الارب). افزاع: عاشق بداد خویش ز بیداد خود رسید از زندگی گذشت و بفریاد خود رسید. طاهر وحید (از آنندراج) ، واحد بقاق. یعنی: یک مرغ بسیارآواز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به بقاق شود
بداد رسیدن. (آنندراج). امداد. (منتهی الارب). افزاع: عاشق بداد خویش ز بیداد خود رسید از زندگی گذشت و بفریاد خود رسید. طاهر وحید (از آنندراج) ، واحد بقاق. یعنی: یک مرغ بسیارآواز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به بقاق شود